کد خبر : 50792
تاریخ : 1402/4/26
گروه خبری : فرهنگی

هنِر قِدیمی روغن کشی هِمِدانیا


هگمتانه، گروه فرهنگی: مرحوم آقام میان کارمِسِرای گلشن پلو حَج محمود رضایی که ی حُجرِی دو دَنِی گُندِی داشت، حساب و کتابارِ به‌عهده داشت.
حَج محمود و آقام یِی دیه رِ خیلی ماخاستن
هیچی بِرِی هم کم نیمیَشتَن، حج محمود بِرِی خودش مرد سرشناس و معتِبِری بود.
اَزونجا که هِمدان در طول تاریخ همیشه به‌عنوان ی مرکز مهم نقش‌آفرینی در تأمین مایحتاج اقوام و بلاد مختلف اطرافِشِه به‌عهده داشته.
اَلانیا بِشِش میگن "هاب" اقتصادی منطقه
کارمِسرای گلشِنَم که خودش یکی از دَها کارمِسراهای قدیمیُ رِونق‌دار هِمدان بود.
یِ جورای مرکِز آمد‌و‌شد غالب تجار و بُنکدارای معروف همدان و ایران فرهنگی بود.
خو آخه همدان با توجه به قرار‌گیریش در‌ای نقطه
اَ اهمیت بی‌نظیری برخوردار بوده و هَس
اَصَن کاسیا. مادا. هخامنشیا. اشکانیا. ساسانیا. سلجوقیا، زندیا، و...دانسته همدانِ انتخاب کرده بودن.
میان‌ای شهر، مسلمانا اُنم فقد شیعه‌ها وا ارمِنیا و جودا(جُهود، یهودیا) کنار هم وا صلح و صفا زندگی می‌کردن.
اوجوریاس که ماخان ثبت جاهانیش کنن دیه رُوله جان
حساب و کتاب داره بِوَم
گُباباته قربان
و اما بعد
اَهالی کردستان و کِرماشا که وا هِمِدانیا قرابت دیرینه فرهنگی دارَن وا اِستودی میامِدَن همدان.
خیلیاشان وا خودشان کِرِی حَیوانی، گیوه یا کِلاش، توت، انار، توت‌فرنگی، کیشمیش. مِیز، گردو و... میِودَن تا با فروشِشان درآمد داشته باشَن و ارتزاق کُنَن
کُردای عزیز که یکی اَ مهمترین فعالیِتای اقتصادیشان، دامداری بوده و هَس که اَلانَم هما اوجورَن.
اُنَم به‌خاطر طبیعت بکر اُنجانه و ارادِی قوی اُنای.
همه‌شان وقتی میامِدَن رَخالی کردی تِنِشان بود
یکی ی کَلِگی میبَستَن سِرِشان به چه گُندِگی.
یِی پیرَنای داشتن دوتا جیب داشت.
روش ی چیزی عِینِ جیلیقه و کت، ولی میَشتِنِش میان شلورشان
یِ شال گل مَنگُلیَم می‌بستن کمرشان فکر کنم هر کدام دو سه متر بود.
شلوار گِله گشاد و ی جفت کفش گیوه
مچ پاشان تا زیر کُندِشان وا ی دَسمالای ی رنگی می‌بستن.
مُچ دِساشانَم باز هما اوجور.
میگن کُردا( البته قِدیمیاشان)
"واریس، میگرن.دیسک کمر و درد دست) نیمی‌گیرن.
مال نِوعِ پوشِشِشانه.
آره جانم
همیشه خیلی اَ کِرِه‌های حیوانی خودِشانه به همدان میِودَن و همدانیا تبدیل به روغن می‌کردن.
( هنر قدیمی روغن‌کشی همدانیا که آثار چَن هزار سالَش، چَن سال پیش میان حیاط مَچِّد جُمِّه پیدا شد و بِرِی حفاظَت اُنارِ دُواره خاک کردن) مَچیم راس میگن یا ایکه هما اوجور خاک دادن روش.
آدم اَ کارای مسولا میمانه ماطَل که بمانه ماطَل یا نمانه ماطَل واللا به کی به کی قسَّم
بیشترِشان کِرِه هارِ میِودَن کارمِسِرای گلشن که آقام اُنجانِه کار می‌کرد.
کِرِه هارِه که می‌فُرُختن کارگرا میرِختن میان تیانایtiyanay گُنده که فکر کنم هر کدامِشان دیویس(200) کیلو کره می‌گرفت.
اَزونا آقام دِوازَ12 سینزَدا حلب می‌خرید می‌فِرساد خانه.
یِ آقای بود میان بازار که کارِش حمالی بود(اسمِشِ حمدُلا بود)
وا یِی گاری که به یِ اُلاغِ نَرِّ مشکی بسته بودِش تو بازار اَ‌ای سِرابه اُ سِرا
اَ‌ای کارمِسرا به اُ کارمِسِرا
اَ‌ای راسا به اُ راسا و... بار جابجا می‌کردِش
آقام کِرِهارِ می‌داد اُ می‌اوُردِشان خانه
دِوازَدا (12 تا) پوتِ 12 کیلویی که نِصمِه پر شده بودن
ای گاری چیه اَ خیاوان اکباتان را می‌فتاد و می‌آمد
خودِشَم می‌نِشت تَی بارا رو گاری
ی شلاقی داشت اَ چرم بود
هی میان آسمان تکانش می‌داد و شَقِّنه می‌کرد
خِرِ سرعتِشِ زیادتر می‌کرد.
بِرِی که خِرِ حِواسِش پرت نِشه
ی چیزی مِثدِ چشم بند ولی نِصمه زده بود رو صورتش.که بغِیِره نِوینه و رَم کنه.
ی زنگولِی خِرِکیَم بسته بود گِلو خِرِ که ی جورای همه رِ خِوَردار می‌کرد که برین کنار که مَ دارم میام.
ی پَشه‌پَران گل مَنگُلیَم بسته بود دِورِ سرِ خِر که پشه‌ها کمتر اِذیِتِش کُنن.
قُشقُنِ خِرِ جنسِش اَ فرشای کُنِی بازار بود که مردم میِودَن بِرِی رُفُو. اِنقد رنگ روشان و گوشتشان رفته بود که دیه به کار نیمیامدن.
ی پالانیَم می‌بست به گُردِی خِرِ که شبا گاریه رِ بیَله وسط کارمِسِّرا اُوَها وا خِِرِ بره خانَش که تَی گازران میان محلِی قانطور بود.
القصه:
کِره هارِ که میِود خانه، خودش پوتارِ یکی یکی بغل می‌کرد میَشد وسط حیاط
ی چای قند پَلو دیشلِمِی تُک لولِی تازه جوش تَخلَم بِشِش می‌دادیمانو می‌رفت
به برکت حِواس جَمی و مهماندوستی مامان. تقریبا همیشه خانِی ما چای یا شربت به‌را بود
ای داستانِرِ مَ اَ زُوان حج امیر اصفاهانی براتان می‌نویسَم.
هر کی خواندِشُ خوشش آمد اِحیانَن خواست نشرش بده، بده
ولی جان آقاتان سه جلدشه👇 پاک نکنه
مَمد اَ دل سخته‌های بافطاهار همدان
پسر مرحوم مشدَسِن قصاب
محمد صیفی کار همدانی
25 تیر 1402 خورشیدی

  لینک
http://www.hegmataneh-news.ir/sl/50792