صفحه 1 : همه دانا صفحه 2 : خبر همدان صفحه 3 : شهرستان صفحه 4 : همه دانا صفحه 5 : ایران و جهان صفحه 6 : ورزش صفحه 7 : خبر همدان صفحه 8 : فرهنگی

۱
خرداد
۱۴۰۳

شماره
۵۶۲۰

امروز: ۱ (خرداد) ۱۴۰۳ ◀ ◀ Tuesday 2024 (May) 21

عناوین صفحه

هگمتانه، گروه خبر همدان - زهره عباسی صالح: معلمانی هستند که با حمایت از دانش‌آموزان مناطق کم‌برخوردار به رشد تحصیلی آنها کمک می‌کنند و در این بین دستگیری از نیازمندان تا افزایش کیفیت آموزشی را با تالیف کتاب‌هایی برعهده گرفته‌اند.
به گزارش هگمتانه، امروز روایت مشق عشق معلمانی است که ثابت کرده‌اند معلمی تنها برای تعلیم و تربیت نیست بلکه به موازات آن مشق عشق و تعهد نیز هست.
ایثار و تعهد برخی از معلمان آنچنان نمود عینی‌ می‌یابد که نامشان در تاریخ روزگار ثبت می‌شود و برای همیشه به یادگار می‌ماند؛ آنها با تعهد و معرفتی که داشته‌اند، توانسته‌اند، جایی ویژه ابتدا در قلب دانش‌آموزان و بعد دیگران باز کنند و به الگویی اخلاقی برای سایر معلمان تبدیل شوند.
این روزها کم نیستند معلمانی که در دیار هگمتانه، نام و آوازه‌ای یافته‌ و بر سر زبان‌ها افتاده‌اند که در این خصوص باید گفت معلمی واقعا شغل انبیاست.
از آنجا که در تقویم رسمی کشور روز دوازدهم اردیبهشت‌ ماه به پاس قدردانی و یادبود شهید‌مطهری به عنوان «روز معلم» نام‌گذاری شده است، با چند تن از معلمان نمونه استان به گفت‌وگو نشستیم.
زهرا جورابی؛ معلم دلسوز نهاوندی، جزو معلمانی است که تعهد اخلاقی و عشق به دانش‌آموزانش باعث شده در بیست سال از فعالیت دوران معلمی‌اش، سابقه‌ای ماندگار از خود به یادگار بگذارد.

   40 کیلومتر راه بیشتر تا دانش‌آموزی از تحصیل بازنماند

اگر بخواهیم گوشه‌ای از کار این خانم معلم را بازگو کنیم این است که از ابتدای مهر امسال همزمان با آغاز مدارس، در ساعت حدود یک ربع به هفت صبح از منزل شخصی در نهاوند، مسافتی حدود 40 کیلومتر تا روستای قشلاق نجف در بخش خزل را طی می‌کند تا دانش‌آموزی که در این روستای دورافتاده زندگی می‌کند را با هماهنگی والدینش به مدرسه روستای بعدی برساند تا او بتواند تحصیل کند.
این معلم فداکار هنگام تعطیل شدن مدارس هم هر روز آن دانش‌آموز را به روستایش برمی‌گرداند و خود از آنجا دوباره راهی شهرستان نهاوند می‌شود چون والدین دانش‌آموز اجازه حضور فرزند دخترشان را در مدرسه روستای دیگر نمی‌دهند و همین مسأله باعث شده خانم معلم خود به فکر بیفتد و او را به مدرسه برساند؛ دانش‌آموز درس‌خوانی که به خاطر این مسأله حتی یک سال از تحصیل باز ماند. ادامه این داستان را از زبان خود خانم معلم می‌شنویم.
خانم جورابی: در حال حاضر تعدادی از دانش‌آموزان روستای قشلاق نجف برای تحصیل به روستای لیلی یادگار می‌آیند، مردم روستای قشلاق اغلب شرایط مالی خوبی ندارند و چون روستاهای دارای مدارس نزدیک به روستای آنها نیز، مسافت طولانی دارند، والدین معمولا اجازه نمی‌دهند دخترانشان به آن مدرسه‌ها بروند.
متأسفانه هرسال شاهد هستیم که چند دانش‌آموز دختر امکان حضور در روستای دیگر برای تحصیل ندارند و نهایت ترک تحصیل می‌کنند. بعد مسافت و هزینه رفت و آمد باعث شده دانش‌آموزان دختر روستای قشلاق کمتر ادامه تحصیل بدهند و بیشتر پسران درس بخوانند.
وقتی با چند مورد از این ترک‌ تحصیلی‌ها مواجه شدیم، پیگیری کردیم و مرتب با خانواده‌ها تماس ‌گرفتیم که دانش‌آموزان به مدرسه برگردند اما آنها عنوان ‌کردند که نمی‌توانند هزینه سرویس را بدهند.
دختران اغلب با این شرایط خانه می‌ماندند تا برایشان موقعیت ازدواج پیش آید، با خانواده‌هایی صحبت کردم و مرتب تماس گرفتم که فرزندشان به مدرسه برگرد، یکی از آنها گفت که اگر می‌توانید برایشان سرویس بگیرید، مشکلی ندارد و ادامه تحصیل بدهد و ما هزینه ایاب و ذهاب نداریم.
این شد با همسرم صحبت کردم و ماجرا را گفتم و از ایشان اجازه گرفتم تا آن دانش‌آموز را به مدرسه ببرم، دانش‌آموزی که خیلی علاقه‌مند به درس است، همسرم موافقت کرد و من با خودرویمان او را هر روز به مدرسه می‌رسانم، به خاطر بعد مسافت گاهی همسرم هم من را همراهی می‌کند.
همیشه یک ربع به هفت صبح از خانه خارج می‌شوم تا به دنبال محصلم بروم، تقریبا مسافت بین منزل تا روستای قشلاق و از آنجا به روستای لیلی یادگار یک ساعت است و من این مسیر رفت و برگشت را طی می‌کنم.
رفت و آمد در این مسیر سختی‌هایی دارد و به هر حال در زمستان با یخبندان و مه‌آلودگی جاده‌ها مواجه هستیم و از طرفی روستای قشلاق نیز در دل کوه قرار دارد که دارای جاده‌های باریک و پر پیچ و خم است.
هنگام باران، برف و کولاک شدید این مسیر را طی می‌کنم چرا که وظیفه خود می‌دانم، در این سال‌ها چندین دانش‌آموز را به این نحو یاری رساندم، سال‌های قبل یکی از این دانش‌آموزانم در رشته بهیاری رتبه خوبی را کسب کرد و در حال حاضر در یک بیمارستان استان مشغول به کار است. خیلی خوشحالم که با کمک‌هایی، دانش‌آموزانی می‌توانند ادامه تحصیل دهند و در آینده راه خود را پیدا کنند.

   اضافه‌کاری بدون حقوق

روستایی کوچک در دل دامنه رادار سوباشی، اما با آب و هوایی پاک و مطبوع که دبستانی کوچک دارد، دبستان نیایش روستای کند تپه با 17 دانش‌آموز.
آقای افزونی هرمز، معلم 52 ساله، در این مدرسه 6 پایه را تدریس می‌کند. پایه اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم. او 25 سال سختی راه را به جان خریده است تا به دانش‌آموزان این روستا تا پایه ششم آموزش دهد.
رضاعلی افزونی هرمز: از روزی که استخدام شدم در این روستا هستم، قبلش چند سال در روستاهای همجوار بودم، مشکلات رفت و آمد به شهر و روستا وجود دارد، خطرات جاده‌ها بالاست اما این عشق و علاقه‌ام به دانش‌آموزان است که باعث شده در کنار هم باشیم.
جز عشق چیزی نیست، باید به شغل معلمی عشق ورزید و علاقه‌مند بود، کسی که علاقه‌مند باشد در کلاس درس ظاهر می‌شود و هر روز پیشرفت دانش‌آموزانش را می‌بیند و با این احساس آرامشی به دست می‌آورد. واقعا به شغل معلمی علاقه‌مندم و پای آن مانده‌ام.
17 دانش‌آموز دارم که در 6 پایه تحصیل می‌کنند، سه پایه را صبح درس می‌دهم و سه پایه را بعد‌از‌ظهر، برای اینکه بچه‌ها خوب یاد بگیرند و تداخل پایه‌ها باعث نشود دروس فشرده و یادگیری سخت شود، پایه‌ها را تقسیم کردم، یکی صبح و دیگری بعد‌از‌ظهر، تا عصر کارم طول می‌کشد البته بدون اضافه کاری.
مدرسه نیایش فقط با وجود یک معلم اداره می‌شود و تک پستی است، قبلا بومی اینجا بودم که 10 سالی هم است به همدان نقل مکان کردم و به این خاطر هر روز مسافتی را طی می‌کنم تا به اینجا برسم، بدون اینکه ماشین شخصی داشته باشم، هر روز با هر ماشینی که به پستم بخورد به این روستا می‌آیم.
سال‌ها ترجیح دادم به دانش‌آموزان روستای کند تپه درس بدهم، این روستا در کنار رادار سوباشی است و مدرسه هم در دامنه سوباشی که زمستان‌های سخت و یخبندانی دارد، به خاطر کولاک و یخبندان بارها درِ مدرسه مسدود شده که با دانش‌آموزان مجبور شدیم از بالای دیوار به مدرسه برویم و کلاس درس را تشکیل دهیم.
   پژوهش در حین تدریس

روش تدریس خانم شیرمحمدی معلم توانمند استان نیز قابل توجه است، او با آخرین شیوه‌های تدریس به دانش‌آموزان تعلیم می‌دهد و معتقد است در هر شغل و هر لباسی که خدمت می‌‌کنیم اگر متعهد باشیم و عاشقانه کار کنیم، موفق خواهیم شد.
این معلم نمونه موفقیت‌های مختلفی را در پی پژوهش‌هایی که در خلال تدریس داشته است، به دست آورده که به عنوان مثال رتبه اول کشوری در دو سال 1398 و 1400 در محور رسانه‌های پرشمار و تدریس خلاقانه مطالعات اجتماعی را به دست آورده است.
کسب رتبه برتر کشوری مدیران در سال 1399، به میزبانی دبیرخانه کشوری مدیران وقت به دلیل برگزاری اولین همایش دانش‌آموزی منطقه‌ای در مقطع ابتدایی و متوسطه اول با محوریت شش ساحت تحول بنیادین از دیگر افتخارات این معلم است.
کسب رتبه دوم کشوری در سال 1400 به دلیل بررسی، تحلیل و نقد روش تدریس کتاب جامعه‌شناسی پایه دهم مدرسه تلویزیونی ایران در ایام وقوع کرونا، کسب عنوان معلم سرآمد منطقه و استان در سال تحصیلی 1399-1400 و کسب مقام دوم کشوری در سال 1401 در محور ابتکار در فنون تدریس با پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی و تأکید بر مهارت کنترل خشم از دیگر دستاوردهاست.
کسب مقام سوم کشوری در مسابقه ویژه دبیران علوم اجتماعی به میزبانی گروه‌های آموزشی بوشهر، راهنمایی دانش‌آموزان منطقه در مسابقات مقاله‌نویسی نجوم و فضا به میزبانی استان زنجان در سال تحصیلی 1399-1400 و کسب رتبه برتر کشوری دانش‌آموزان از دیگر افتخارات است.
او همچنین تألیف کتاب «سفر به قاره‌هاـ بخش جغرافیای مطالعات هشتم» و مقالات آموزشی با عنوان تدریس هیجان‌انگیز مطالعات در مجله رشد علوم اجتماعی در سال 1400 و ارائه مقاله اقدام‌پژوهی جامعه‌شناسی در چهارمین همایش علوم اجتماعی در دانشگاه فرهنگیان یزد طی اسفند 1402 را در کارنامه دارد و توانسته است کسب رتبه دوم کشوری در همایش ملی هویت با ارائه طرح پیوند ادبیات فارسی و هویت ملی را اسفند سال 1400 کسب کند. این معلم موفق و دغدغه‌مند نیز صحبت‌هایی با روزنامه هگمتانه داشت که با هم می‌خوانیم.
سبا شیرمحمدی: جزو ورودی‌های اول دانشگاه فرهنگیان، دبیر علوم اجتماعی با 11 سال سابقه خدمت هستم، محل خدمتم منطقه جوکار است. در پایه متوسطه اول و دوم تدریس دارم. از آنجا که تحول بنیادین شش ساحت تحول دارد، دوست داشتم تک ساحتی کار نکنم، چه در امر تدریس و چه در امر پژوهش، چون یک سالی هم مدیر پژوهشسرای منقطه بودم.
سعی کردم تنها ساحت علمی و فناورانه را مدنظر قرار ندهم و به ساحت اقتصادی، اعتقادی و تربیتی به خصوص کار گروهی تأکید داشتم.
در حال حاضر تک‌ساحتی بودن آموزش و پرورش یکی از معضلات موجود است، ما همه چیز را محصور به ساحت علمی می‌کنیم در حالی که هر‌کدام از دانش‌آموزان پر از هوش و استعدادند و نباید تنها به یک موضوعی تأکید کرد و این ظلم است که سعی کردم در امر تدریس و پژوهش این مسأله را مدنظر قرار دهم.
شعاری که همواره تأکید دارم این بوده یادگیری برای بهتر زیستن است و نه اینکه صرف یادگرفتن باشد و اینکه یک پایه تحصیلی را بگذرانیم؛ یادگیری باید طوری باشد که یک فرد در ساعت درس دانش‌آموز در مدرسه باشد و بعد از آن یک شهروند، دختر و پسر یک خانواده و نوجوان و جوان یک جامعه تلقی شود.
ما سعی کردیم مفاهیمی که درس می‌دهیم، محصور به مدرسه نباشد و خیلی اوقات تدریس را به بیرون از دیوارهای مدرسه می‌بریم، سعی کردیم بچه‌ها را به فضاهای مختلف بکشانیم، گاهی کلاس ما در حیاط و گاهی در نمازخانه هم مدرسه برگزار می‌شود که حتی مدیر مدرسه به کارم می‌خندد و می‌گوید مدام با این بچه‌ها در حال رفت و آمد هستی، چون دوست ندارم جایی کلیشه‌ای به اسم کلاس باشد و دانش‌آموزان تصور کنند یادگیری تنها آنجا اتفاق می‌افتد بلکه باید یاد بگیرند همه جا امکان یادگیری وجود دارد.
در تحولات آموزش و پرورش موضوع توسعه حرفه‌ای معلم بسیار مهم است، خیلی وقت‌ها ما معلمان فکر می‌کنیم رفت و آمد معمولی به کلاس، یک نوع تکلیف و کاری است که باید انجام دهیم و نهایت اینکه در آموزش‌های ضمن خدمت شرکت کنیم اما توسعه حرفه‌ای معلم بیشتر از این حرف‌هاست. پژوهش‌هایی که صورت گرفته در راستای حل مشکلات کلاسم بوده است، برای نمونه تالیف کتابی که داشتم به این دلیل بود در پایه هشتم خلاء‌هایی را در فصول کتاب‌هایی نظیر جغرافیا احساس کردم و دنبال پژوهش رفتم تا رفع کنم.
من به عنوان معلم وظیفه دانستم که اگر می‌خواهم در کار خود حرفه‌ای باشم نباید به شرایط موجود قانع باشم و باید سعی کنم اقدامی داشته باشم که طبق نیاز دانش‌آموزان منطقه باشد.
سعی کردم در غالب گفت‌وگوهای عامیانه کتابی با همراهی یکی از همکاران با عنوان «سفرهای من و همکار جان»، بنویسم، ما در این کتاب تصمیم گرفتیم خلاء‌هایی را پر کنیم و در این زمینه تالیف کتابی داشته باشیم.
در جشنواره خلاقت و نوآوری در تدریس هم از ظرفیت روستای الفاوت همدان استفاده کردم و از هیأت امنای مساجد و هلال ‌احمر این روستا کمک گرفتم، از آنجا که جوکار منطقه محرومی است، سعی کردم از ظرفیت بومی منطقه استفاده کنم که در قالب طرح بومی اجرایی شد.

  دست‌های پشت پرده

آقای سوری یکی دیگر از معلمانی است که در این صفحه با وی گفت‌وگو کرده‌ایم. بیش از یک دهه از خدمت وی در کسوت معلمی می‌گذرد، در این بین سعی کرده است به هر نحوی از دانش‌آموزان دستگیری کند. ایثار، از خودگذشتگی و همیاری این آقا معلم هم مثال زدنی است که در ادامه از زبان ایشان می‌شنویم.
صابر سوری: یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایی که همواره به عنوان یک انسان در زندگی با من همراه بوده و هست دستگیری و رفع نیاز از دیگران در حد توان است، چرا که عمیقا بر این باورم خوشنودی خداوند از رضایت و خوشنودی خلق‌الله می‌آید، لذا هرگاه کسی مشکل یا ناراحتی داشته باشد، دستگیری از او و حمایت کردنش علاوه بر رضایت خداوند، در بُعد مادی و معنوی می‌تواند تأثیر بسزایی در زندگی فرد داشته باشد، هرچند که گاهی این کار ساده به نظر می‌رسد، اما معنای عمیق و بزرگ آن نباید فراموش شود.
همواره سعی کرده‌ام برای جلب رضایت خداوند در هر فرصت مناسب، درحد توانم دیگران را یاری و حمایت کنم، یکی از تلخ‌ترین و درعین حال شیرین‌ترین اتفاقاتی که در مدت خدمتم افتاد، زمانی بود که سال 1400 بعد از تعطیلات سال نو وقتی به مدرسه برگشتیم از بچه‌ها شنیدم که یکی از همکلاسی‌هایشان که از قضا دانش‌آموزی باهوش، مستعد و بسیار توانمند بود، در حادثه‌ای دچار آسیب‌دیدگی دست راست شده است.
خلاصه آن روز در تمام ساعات کلاس، فکرم درگیر این حادثه و خانواده آن دانش‌آموز بود، بعد از کلاس بلافاصله شماره پدرش را از مدیر مدرسه گرفتم و در مکالمه‌ای که با او داشتم، متوجه شدم آسیب‌دیدگی بسیار جدی و خیلی بیشتر از چیزی است که تصور می‌کردم؛ دستش تقریبا قطع شده بود و طبق برآورد پزشک معالج عمل‌های جراحی زیاد با هزینه بالا نیاز داشت. از طرفی با وجود مشکلات اقتصادی به دلیل کرونا و بیکار شدن پدر از کار، با شرایط مالی خانواده امکان پرداخت این هزینه‌های سنگین عمل نبود.
آن روز معامله‌ای با حضرت عباس(ع) داشتم، از همان لحظه و همان روز پیگیر جور کردن هزینه‌های عمل جراحی شدم، با تمام پزشکانی که می‌شناختم کسانی که در کار طبابت بودند، صحبت کردم. مدارک پزشکی‌اش را برای پزشکان زیادی فرستادم، تعدادی از این پزشکان حازق بیمارستان امام خمینی تهران برای انجام عمل اعلام آمادگی کردند، از طرفی همزمان به دنبال جذب و مذاکره با خیرین برای پرداخت هزینه‌های جراحی شدم.
از طریق واسطه‌ای به جوانی به نام حسام وصل شدم، حسام پزشک اطفال و به تازگی پدر شده بود، وقتی در جریان قرار گرفت به دلیل رسانه‌ای که در اختیار داشت، توانست مبلغ قابل توجهی از هزینه‌ها را فراهم کند، از طرف دیگر، تعدادی از همکاران پابه پای هم درحال فراهم کردن هزینه‌ها بودند.
خودم هم از کانال‌های مختلف پیگیری کردم، آنقدر موضوع برایم اهمیت داشت و با جدیت پیگیری می‌کردم که علاوه بر کمک‌های اطرافیان به لطف خداوند، بخش قابل توجهی از هزینه‌ها با مشارکت خیرین نیک‌اندیش سایر استان‌ها و حتی عزیزانی که خارج از کشور بودند، پرداخت شد و دستی که قطع شدنش حتمی بود تا حد زیادی معالجه و درمان شد.
به لطف خداوند این دانش‌آموز عزیز به تحصیل بازگشت و با قدرت و استعداد فوق‌العاده‌ای که داشت، همچنان در مدرسه کرسی شاگرد اولی را صاحب است.
در این اتفاق افراد زیادی به صورت ناشناس وارد ماجرا شدند و کمک‌های خود را برای دانش‌آموز ما فرستادند که هیچ جا اسمی از آنها به میان نیامد، همیشه در دلم به حال این افراد غبطه می‌خورم که چقدر زیبا و خالصانه بدون اینکه نامی از آنها برده شود در این امر خیر مشارکت داشتند و کم‌سعادت ترینشان بنده حقیر بودم.
به دلیل پیگیری‌هایی که داشتم علی‌رغم میل باطنی، نام بنده در کنار این اتفاق به عنوان انجام‌دهنده کار ثبت شد در حالی که عمیقا معتقدم، بنده کمترین با لطف پروردگار فقط وسیله‌ای بودم برای رساندن کمک‌های خیر دیگران و تمام آنچه که در این داستان پیچیده اتفاق افتاد خارج از اراده و توانِ من بود، آری دست‌های حضرت عباس(ع) در پشت پرده کار خود را کرده بود.

  لقمه‌های عشق
دانشگاهم در حال اتمام بود و حالا در قامت نو معلمی درآمده بودم که با انرژی و اهداف زیاد، برای شروع کارم لحظه شماری می‌کردم، شانزدهم شهریور سال 1395 بود که برای تقسیم‌بندی مناطق خدمتی به اداره کل آموزش و پروش استان همدان دعوت شدیم.
بیشتر دانشجوها تمایل داشتند که در مناطق شهری و برخوردار از امکانات،خدمت خود را آغاز کنند، نامم خوانده شد و برای انتخاب منطقه‌ام حاضرشدم، آن زمان به دلیل دانشجوی برتر بودن و امتیاز بالایی که داشتم به من حق انتخاب داده بودند و می‌توانستم در بین چند گزینه یکی را انتخاب کنم؛ لذا منطقه قلقلرود را برگزیدم، از انتخابم همکلاسی‌هایم بهت زده بودند و گفتند چرا همدان یا حتی تویسرکان را انتخاب نکردم،حتی همکاری که ابلاغ را تأیید می‌کرد پرسید مطمئنی همدان نمی‌آیی؟.
تصمیمم را گرفته بودم، آن زمان فقط می‌خواستم در مناطق محروم خدمت کنم، اولین روز کاری‌ام را در بدترین مدرسه منطقه شروع کردم و همان روز فهمیدم دقیقا جایی که باید، آمده‌ام، چرا که زمینه برای خدمت از هر نوعی بسیار فراهم بود.
همواره سعی داشتم نه در گفتارم بلکه در رفتارم تأثیر مثبت را در دانش‌آموزانم ایجاد کنم، اما گاهی مسائلی خارج از اراده ماست.؛یکی از آنها فقر و تنگدستی دانش‌آموزان است که این موضوع خصوصا در مناطق محروم وضوح بیشتری دارد.
یکی از مسائلی که از اولین روز خدمتم همیشه گوشه ذهنم بالا و پایین می‌کرد، این بود که می‌دانستم بعضی از دانش‌آموزان به دلیل فقر و مشکلات خانوادگی بدون خوردن صبحانه در مدرسه حاضر می‌شوند و همواره به دنبال راه چاره‌ای برای این مسأله بودم، اما چون در امور مدرسه قدرت اختیار چندانی نداشتم لذا عملا کار خاصی نمی‌توانستم انجام دهم، ولی این دغدغه همچنان از آغاز تا پایان هر سال تحصیلی با من همراه بود. سال 1401 به عنوان مدیر وارد یک مجموعه آموزشی شدم و چون این دغدغه را همچنان داشتم برای رفع آن اقدام کردم.
تصمیم گرفتم به‌جای اینکه به صورت پنهانی لقمه‌ای صبحانه به دانش‌آموز نیازمندی بدهم برای حفظ منزلت و شان انسانیشان در مقابل دیگر دانش‌آموزان و برای اینکه خدشه‌ای به شخصیت کسی وارد نشود؛ در مدرسه ساعت اول صبحانه را برای همه دانش‌آموزان برقرار کنم تا فقیر و ثروتمند در کنار هم سر یک سفره باشند و کسی احساس ضعف نکند.
به لطف خداوند و با دستان مهربان خیری نیک‌اندیش موفق شدیم در اکثر روزهای مدرسه به صورت رایگان با صبحانه‌های مختلف در حد وسعمان از عدسی، فرنی، کماج و کلوچه گرفته تا لقمه‌های نان، پنیر و سیب زمینی که هر روز صبح باهمکارانمان آماده می‌کنیم تا از تمام بچه‌های مدرسه پذیرایی کنیم. من خدا را در برق چشمان بچه‌های نیازمندی دیدم که در کنار دوستانشان با شادی در صف صبحانه لقمه‌های عشق را گاز می‌زدند.

آموزش به روش تصویرسازی و بیان داستان‌های کودکانه

روش تدریس خانم سیفیان عبادی دیگر معلم توانمند استان را هم باید گفت، آموزشی را که به روش تصویرسازی و بیان داستان‌های کودکانه پیش می‌برد، پایان‌بخش گزارش ما صحبت‌های این خانم معلم است.
لیلا سیفیان عبادی: ساکن همدانم و بومی بخش سردرود شهرستان رزن، پنج سالی است که تدریس می‌کنم و امسال هم مدیریت برداشتم، در روستاهای غینرجه، بابانظر و چورمق بودم، نویسنده و تصویرگر کتاب‌های کودکانه هستم، قریب به 13 کتاب نوشتم که 6 مورد به چاپ رسیده است. علاوه بر آن پنج کتاب هم برای انتشارات تهران کار می‌کنم و پنج کتاب هم تصویرگری کردم. تصویرگری و نویسندگی کتاب‌هایم را خودم بر عهده دارم و نویسندگی را هم انجام دادم.
دوران بچگی‌ام خوب نقاشی می‌کردم و از طرفی نقاشی‌هایم خود به خود هر کدام تبدیل به داستان می‌شد، برخی از داستان‌ها را برای اقوام و بستگان تعریف می‌کردم و مورد استقبال قرار می‌گرفت، آنها پیشنهاد دادند که شروع به نوشتن کنم تا به مرور از ذهن خارج نشود، گفتند اگر نمی‌‎خواهی چاپ کنی حداقل بنویس.
خلاصه نوشتم و ناخواسته وقتی اطرافیان کتاب‌هایم را خواندند، خوششان آمد و این بار گفتند که باید چاپ کنم و حیف است. تصمیمم را گرفتم و حال چند سالی است که می‌نویسم و تصویرگری می‌‎کنم.
کتاب‌های به نام‌های « قورباغه بازی‌گوش»،«هشت پای بدجنس»، «کریس و کفش‌های رنگارنگ»، «همکاری حیوانات و جنگل»، «جغد دانا»، «آموزش جدول ضرب» و... را چاپ کردم.
از سال 98 معلم بودم، سعی کردم با تصویرگری و داستان مفاهیمی را به دانش‌آموزان آموزش دهم، مثلا برای پایه اول چون آموزش حروف الفبا هم داشتند، سعی کردم که همراه با داستان‌های ساختگی مفاهیمی را آموزش دهم، ذهنم طوری بود که وقتی حروف‌ها را می‌دیدم می‌توانستم برای هر کدام داستان‌سازی کنم بدون اینکه قبلا آمادگی داشته باشم، بچه‌ها هم قصه را گوش می‌دادند و هم با تصویر قصه نشانه‌ها را هم یاد می‌گرفتند که این برایم جالب بود، فیلم‌هایش را هم دارم، البته خیلی این روش را اجرایی کردم اما فیلم نگرفتم و تنها چند مورد بوده که در شبکه «شاد» برای بچه‌ها ارسال کردم.
دوست دارم بچه‌ها و دانش‌آموزان از اوقات فراغت خود به بهترین نحو استفاده کنند و به سمت نقاشی و داستان رو بیاورند که به موفقیت دست یابند.



ارسال ديدگاه

نام:
پست الکترونیکی:
کد امنیتی:
ديدگاه: