9 اردیبهشت ماه، روزی که به نام روانشناس نام گذاری شده است، فرصتی است تا همزمان با گرامیداشت نقش بیبدیل این حرفه در بهبود سلامت روان جامعه، نگاهی نقادانه به موانعی بیندازیم که مسیر ارائه خدمات حرفهای و دسترسی عادلانه به مراقبتهای روانی را سد کردهاند. از انگهای اجتماعی تا تجاریسازی سلامت روان، از سیطره شبهعلم تا غفلت نهادهای مسؤول، این چالشها نیازمند تأمل و اقدام جمعی هستند. یکی از عمیقترین آسیبها، نگاه تحقیرآمیز به مراجعهکنندگان روانشناس است. در بسیاری از فرهنگها، این اقدام به اشتباه نشانهای از «ضعف» یا «نقص» تلقی میشود، انگارهای که ریشه در باورهای غلط و ترس از قضاوت دارد. رسانهها و گفتمانهای عمومی گاه با تکرار کلیشههای خطرناک، این تصور را تقویت میکنند که مشکلات روانی همواره با خشونت یا غیرعقلانیت همراه است. این نگرش نهتنها افراد را از دریافت کمک بازمیدارد، بلکه روانشناسان را نیز در مسیر اثبات جایگاه حرفهای خود با دشواری روبهرو میکند. در این میان، تجاریسازی سلامت روان به معضلی جدی تبدیل شده است. کارگاههای زودبازده با عنوانهای فریبنده، سامانههای خوددرمانی غیراستاندارد و مشاورههای انبوه با هزینههای نامتعارف، نمونههایی از تبدیل سلامت روان به بازاری پررونق اما کممحتوا هستند. زمانی که سود مالی بر نیازهای واقعی انسانها اولویت مییابد، رابطه درمانی به معاملهای سطحی تبدیل میشود. آیا میتوان پذیرفت که مفاهیم پیچیدهای مانند بهبود ترومای کودکی یا مدیریت اختلالات اضطرابی، در قالب «پکیجهای شادی فوری» عرضه شوند؟ همزمان، فعالیت گستردهی افراد غیرمتخصص در این حوزه، اعتماد عمومی را تضعیف کرده است. مدعیان خودخوانده روانشناسی در فضای مجازی، با ارائه راهحلهای سادهانگارانه برای مسائل پیچیده، عملاً به بیاعتمادی جامعه نسبت به روانشناسی علمی دامن میزنند. این در حالی است که روانشناسی رشتهای مبتنی بر سالها تحصیل، پژوهش و نظارت اخلاقی است و ورود بیضابطهی افراد فاقد صلاحیت، پیامدهای جبرانناپذیری برای مراجعان به همراه دارد. غفلت از نقش بیمهها در دسترسی به خدمات روانشناسی نیز نابرابریهای موجود را تشدید میکند. در شرایطی که هزینههای درمان بیماریهای جسمی تا حد زیادی تحت پوشش بیمه قرار میگیرند، بسیاری از افراد به دلیل هزینههای سرسامآور مشاوره، از دریافت کمک محروم میمانند. این نادیدهانگاری، پیامد روشنی دارد: مشکلات روانی که در مراحل اولیه قابل مدیریت بودند، به بحرانهایی تبدیل میشوند که تمام ابعاد زندگی فرد را تحت تأثیر قرار میدهند. در این میان، روانشناسان متعهد و آموزشدیده، بار سنگینی بر دوش میکشند. آنها نهتنها باید با انگهای اجتماعی مبارزه کنند، بلکه در فضایی ناعادلانه با شبهعلمها رقابت میکنند و گاه تحت فشارهای مالی و فرسودگی شغلی، مجبور به تعدیل استانداردهای حرفهای خود میشوند. با این حال، بسیاری از آنان همچنان با پایبندی به اخلاق حرفهای، میکوشند تا حرمت این رشته را حفظ کنند. راه پیشرو برای رؤیارویی با این چالشها، همکاری نهادهای علمی، رسانهها و مردم ضروری است. افزایش سواد سلامت روان جامعه، نظارت سختگیرانه بر مراکز ارائهدهنده خدمات، و تلاش برای گنجاندن رواندرمانی در پوشش بیمهای، گامهای کلیدی هستند. همچنین، روانشناسان باید با حضور مسؤولانهتر در فضای مجازی و تولید محتوای علمی، مرز بین روانشناسی اصیل و جعلی را روشن کنند. روانشناسی، بیش از آنکه مجموعهای از تکنیکها باشد، هنر گوش سپردن به رنجهای انسان و همراهی او در مسیر بهبودی است. امروز و هر روز، سپاسگزار کسانی باشیم که این راه دشوار اما مقدس را با وجدان حرفهای و عشق به انسانیت میپیمایند.
|