صفحه 1 : گردشگری صفحه 2 : خبر همدان صفحه 3 : شهرستان صفحه 4 : گردشگری صفحه 5 : ایران و جهان صفحه 6 : ایران و جهان صفحه 7 : اندیشه صفحه 8 : فرهنگی

۱۹
مرداد
۱۴۰۴

شماره
۵۹۵۷

امروز: ۲۰ (مرداد) ۱۴۰۴ ◀ ◀ Monday 2025 (Aug) 11

عناوین صفحه

هگمتانه، گروه فرهنگی - اعظم مهری: سینا آبگون متولد دوم تیر 74 است. او در شهرستان ملایر به دنیا آمد و در ساری بزرگ شد. حدود 6 سال است که در همدان ساکن است و فعالیت‌های هنری خود را در استان زادگاهش ادامه می‌دهد. این هنرمند، بازیگر و خواننده جوان و موفق، سبک جدیدی از موسیقی گفت آوا را ارائه کرده است. آبگون از سال 88-89 به طور حرفه‌ای وارد عرصه‌های هنری شد. او چندین سال است در عرصه موسیقی و هنر فعالیت می‌کند. گروه فرهنگ و هنر هگمتانه در گفت وگویی، پای درد دل‌ها و حرف‌های او نشسته است. در ادامه این گفت و گو را می‌خوانید.

***** بفرمایید از چه سالی وارد فضای هنری شدید و چه اتفاقی باعث شد که سمت موسیقی رفتید؟

از سال 88-89 وارد عرصه هنری شدم و فعالیت هنری ام را با ساز گیتار شروع کردم. ما در خانه یک ساز گیتار داشتیم که هیچ کس از آن استفاده نمی‌کرد. یک اتفاق یا شاید یک جرقه از درونم شکل گرفت که می‌گفت: این ساز رفیق چند ساله ات است و تو نخواسته‌ای تا کنون با آن ارتباط بگیری. کم کم با ساز شروع شد، کلاس‌های گیتار رفتم، بعد روی آوردن به یک نوع موسیقی اعتراضی خیابانی به نام رپ بود که به طور حرفه‌ای سال 89 شروع شد.

 چرا این سبک از موسیقی را انتخاب کردید؟و فکر می‌کنید هنوز هم اگر بخواهید انتخاب کنید همین مسیر را در پیش خواهید گرفت؟

یک سری مسائل شاید دست خود آدم نیست، یعنی یک جرقه‌ای از درون آدم‌ها آنها را به سمت مسیری سوق می‌دهد که از قبل برای فرد چیده شده و تقدیر آدم، حرکت در آن راه است. البته علاقه هم مهم است و من به این کار علاقه داشتم. ناگفته نماند که سبک من قبلا رپ بوده، و الان دیگر در این سبک کار نمی‌کنم.پاسخ به این سوال که اگر دوباره بخواهید انتخاب کنید همین مسیر را می‌روید، خیلی دشوار است. واقعا راهی که من رفتم پر از دوگانگی‌ها و سختی هاست. چون من اولین نفری هستم که این سبک را آوردم. ما از هر دو طرف در این سبکی که کار می‌کنیم ضربه می‌خوریم، هم از بچه انقلابی‌ها می‌خوریم که به ما می‌گویند نفوذی و هم از مخالف‌های عقایدمان می‌خوریم که به ما می‌گویند خود شیرین و خود فروخته و از این قصه ها. و این کار سختی است که بین دو تا فکر مختلف قرار بگیری و هر دو تو را متهم بدانند. و هر دو به تو حمله ور شوند و تو تنها بمانی با عقایدت. با خودت می‌گویی: برای چه مانده ام؟ چه چیزی به من داده اند که در این راه باز هم پایداری می‌کنم؟ این سوال‌ها در ذهن هر جوانی ایجاد می‌شود.

اوایل این طور نبود که اعتباری داشته باشم یا روی من حساب بکنند. ما در خرابه‌های جاده تهران یک استودیو درست کرده بودیم و کارمان را آنجا بیرون می‌دادیم. تازه آنجا هم کار می‌کردیم باز هم یک عده در همدان می‌گفتند که کار تو خلاف شرع است و نباید در این سبک کار کنی.مطمئنا هر کسی دیگری جای من بود و این رفتار‌ها را می‌دید، فراری می‌شد. آن هم در شهری مثل همدان که دارالمؤمنین است و مردم اش عقاید مذهبی عمیقی دارند. و برای تکامل یک چنین سبکی مثل سبک من که این قدر جدید و تابو شکن است، واقعا فعالیت در همدان کار دشواری بود. ما نداشتیم تا کنون کسی که از شهدا، از حضرت زهرا(س)، از امام زمان (عج) یا حضرت آقا در این سبک از موسیقی کار کند. ما هم خوب خلاف جریان آب حرکت کردیم. و زمانی که خلاف جریان حرکت می‌کنی، می‌دانی که چه سختی‌هایی را باید تحمل کنی.

یک دوره‌ای واقعا برایم سخت شده بود همه چیز، حتی خانواده ام هم می‌گفتند: دیگر ادامه نده و کافی است؛ این همه سختی برای چی است؟ و آخرش به کجا می‌خواهی برسی؟ تو خودت و جوانی ات را داری از بین می‌بری؟!

ولی وقتی یک ندای درونی از وجودت می‌جوشد، دیگر این همه سختی برایت مهم نیست. شعری دارم که در دادستان هم آمده است؛ سرم فدای آرمان عدالته/ پایان مأموریت عشاق شهادته

به عشق شهدا، پی همه چیز را به تنمان مالیدیم و از خانواده و فامیل طرد شدن را هم تحمل کردیم. ترش کردن‌ها و درگیر شدن‌ها وقتی در فامیل یکی بر خلاف عقایدمان حرف می‌زند، باعث می‌شود کم کم آدم طرد شود.

همه فکر می‌کنند ما که از نظام دفاع می‌کنیم حالمان خیلی خوب است، خیلی‌ها به ما خواننده حکومتی می‌گویند. اما اگر جای من باشند نمی‌توانند تحمل کنند. من هفته‌ای یک بار دارم روی تخت بیمارستان می‌خوابم، آنقدر که فشار عصبی روی من زیاد است و درگیری‌های مختلف دارم.

جمله قشنگی در ذهنم فکر می‌کنم از حرف‌های شهید آوینی ایجاد شده است که می‌گوید:" تو ایران همه آزادن جز حزب اللهیا / پای امامت واستی می‌گن حزب بادیا"

یعنی در ایران همه آزادند به جز کسانی که حزب اللهی هستند. ما واقعا داریم سختی می‌کشیم در این مسیر. مسیری که چیزی در آن مشخص نیست. نه این مسیر ما را قبول دارد، نه آدم‌ها ما را قبول دارند. ما زندگی هایمان برگشته و همه چیز برایمان سخت شده است. واقعا هر کس دیگری بود و پشتوانه اعتقادی محکمی نداشت، فرار می‌کرد و فراری می‌شد از این راه.

 چه انگیزه‌ای در شما وجود داشت که در کارهایتان شاهد رگه‌های پیام‌های انقلابی هستیم؟

زندگی من وابسته به خوابی که مادرم دید عوض شد. خوابی که مادرم درباره شهید سید میلاد مصطفوی دید و قبلا هم خیلی درباره اش صحبت شده، در شبکه دو، در مصاحبه هایم هست. شروع مسیر وقتی با شهداست، همه چیز ناخودآگاه در جای درست خودش قرار می‌گیرد. ما هم همیشه دلمان می‌خواهد در مسیر شهدا حرکت کنیم.

این را باید بگویم که سبک من اصلا برایم مهم نیست. هر کس هر اسمی می‌خواهد رویش بگذارد. برای من این سبک یک سلاح است، اسلحه برای زدن هدفی که در پیش است. من هیچ تعصبی روی سبکم ندارم و اصلا اگر یک روزی استفتا از دفتر حضرت آقا بگیریم – که گرفته ایم و اصلا هم نگفته اند که این سبک حرام است و سیستم هم قبولش کرده و در صدا و سیما آثارم پخش می‌شود – و بگویند که مشکل دارد این سبک؛ من همان روز این لباس را از تنم بیرون می‌آورم و یک اسلحه دیگر بر می‌دارم. مهم آن هدف است و مهم این است که هر کس هرچه در توان دارد انجام دهد تا به آن هدف زیبا برسیم، به گام دوم انقلاب برسیم، به جریان سازی برسیم، به گفتمان سازی برسیم.

انگیزه‌ای که در ما وجود داشت از اول هم این بود که راه شهدا را با جوانان به اشتراک بگذاریم. اکثرا جوانان در یک فضای دیگر هستند. جوانانی که من در زندگی قبلی ام با آنها مواجه بودم، گمراه بودند و خیلی از این فضا دور بودند. همه آنها به دنبال یک جرقه بودند و من دوست داشتم با کارهایم یک جرقه در دل آنها ایجاد کنم شاید مسیرش برگشت. آقای مجتبی روشن روان در یکی از شعرهایش می‌گوید: اگر یک نفر را به او وصل کردی، برای سپاهش تو سردار یاری.

واقعا ما هم دوست داشتیم یک نفر را وصل کنیم و یک جوان را به مسیر شهدا متصل کنیم.

انگیزه دوم من عدالت خواهی بود، برای عدالت خواندن، ضد اشرافیت خواندن، ضد فساد خواندن، فسادی که در جامعه و بین مسوولین بود. فسادی که خیلی‌ها دارند چشمشان را روی آن می‌بندند، بعضی‌ها قدرت تفکیک اصل و فرع را ندارند و به چالش کشیده می‌شوند. همه که نمی‌توانند ببینند که تقصیر چه کسی است که این اتفاق افتاده و کل نظام را زیر سوال می‌برند. و ما دوست داشتیم این تفکیک را انجام بدهیم و بگوییم که اگر کسی اشتباه کرد اگر کسی خراب کرد و واداد، قرار نیست کل نظام زیر سوال برود. ما می‌خواستیم این عدالت خواهی انجام شود و این تفکیک صورت پذیرد.

 از این نمی‌ترسید که شما را به عنوان خواننده افراطی بشناسند؟

ما فقط از حق می‌گوییم. اگر تو فقط حق را بگویی و تو را خواننده افراطی بشناسند، من باکی ندارم از آن. ما همیشه سعی کردیم با تمام توان و تمام قوا جلوی دولت فاسد و هر ارگان فاسد بایستیم. حالا شاید به من بگویند افراطی، اما اصلا برایم مهم نیست. من هدفم را دنبال می‌کنم، و پرونده‌ای هم که این آدم‌ها برایم دارند می‌نویسند، مهم نیست. مهم این است که آن بالایی چه می‌نویسد؟ هدف درونی من عدالت است و من برای این هدف و این عدالت، سوخت داده ام و برای این مطالبه گری سوخت داده ام. حالا اگر می‌خواهند به من بگویند افراطی اصلا برایم مهم نیست، پرونده‌ای که این آدم‌ها می‌نویسند را که خدا نمی‌خواند برای من.

**** خبر داریم که ورزش دوست هم هستید، ضمن توضیح درباره علاقه تان به ورزش برای ما و مخاطبان روزنامه بفرمایید در چه رشته‌های دیگری فعالیت دارید؟

ورزش که بله، خودم کشتی آزاد کار می‌کردم و مقام کشوری در کشتی دارم. در مازندران ما تمرین می‌کردیم و 15 سال من ورزش حرفه‌ای کرده ام. مینیسک و رباط پای چپم پاره شد، عمل کردم و دیگر نتوانستم در سطح حرفه‌ای ورزش را ادامه دهم.

برای مسابقات کشوری فرنگی رفتم، مینیسک و رباط پای راستم هم پاره شد و هر دو پایم از رده خارج شد و به همین علت دیگر نتوانستم کشتی را ادامه بدهم. الان بدنسازی کار می‌کنم و مربی بدنسازی هستم. تقریبا 4 سالی هست که بدنسازی را به طور حرفه‌ای کار می‌کنم.حالا هم چون درگیر آهنگ‌ها و کارها بوده ام یک مقداری سخت بوده ورزش کردن،ولی از حاج احسان بی آزار تهرانی، هشتگ هر روز به عشق یک شهید تمرین کردن را راه انداخته بودیم. این حرکت را در فضای مجازی رسانه‌ای کردیم.

 از بازیگری برایمان بگویید؛ از اینکه چطور شد موفق شدید در سریال دادستان به ایفای نقش بپردازید؟

بازیگری دنیای خیلی بزرگی است. به جز کار هنری خودم،حضور درجلوی دوربین دادستان اولین تجربه ام در عرصه حرفه‌ای بازیگری بود. واقعا استرس داشتم که کار خوب در می‌آید یا نه. آقای ده‌نمکی یک شخصیت بزرگی است – نه اینکه چون مرا انتخاب کرده است- واقعا من به ایشان شهید زنده می‌گویم. ما وقتی می‌دیدیمش می‌رفتیم به حال و هوای دوکوهه و شلمچه. این آدم واقعا در نقطه‌ای از زمان انگار به دنیا آمده که هم در زمان حال است و هم در زمان جنگ دارد حرکت می‌کند. هم خط شکن، هم دستگیر و هم دلسوز است. زبانم از توصیف خوبی‌های این مرد قاصر است. ایشان ما را قبل از سریال می‌شناختند و کارهای مرا دنبال می‌کردند و راهنمایی‌های پدرانه در حق ما می‌کردند در این مسیر.

قبل از سریال یک روز به من پیام صوتی دادند گفتند که در این سریال نقشی را کنار گذاشته ام که خودت هستی. یکی دو جا از این سریال ترانه‌های عدالت خواهی خودت را می‌خوانی. شخصیتی که برایت انتخاب کرده ایم، سینا آبگون واقعی اما داخل یک سریال است. تنها کسی که در فیلم خودش را بازی می‌کند من هستم و هیچ فرقی در سریال نکرده ام. وقتی دیدم یک چنین نقشی دارم با خودم گفتم بازی کردن نقش خودم که راحت است.

وقتی استاد به من پیام داد، من در جنوب کرمان درگیر مطالبه گری از مسوولین کرمان بودم. برای استاد فرستادم که من اینجا گیر هستم. گفت بیا و رسانه ات را تقویت کن مطمئن باش چه در زندگی هنری ات و در مطالبه گری و عدالت خواهی کمکت خواهد کرد و ما هم سمعا و طاعة قبول کردیم و به دعوت استاد لبیک گفتیم.

 شما حالا در پروژه دادستان مشغول کار و روی آنتن هستید و با تیم ده نمکی فعالیت دارید، به نظر شما مسعود ده‌نمکی چقدر از هوشش برای عبور از خط قرمزها استفاده می‌کند؟

آقای ده نمکی خیلی آدم باهوشی است. ایشان عدالت خوار نیست، عدالت خواه است. سیاه نما نیست، سیاه نمایی نمی‌کند، مطالبه گری می‌کند. در زندگی واقعی اش هم از اول همین طوری بوده است. از نشریه شلمچه اش تا الان شخصیتی مثل آقای ده نمکی همیشه دنبال مطالبه گری و عدالت خواهی بوده و ایشان از خط قرمز عبور نمی‌کند، از سد قرمز عبور می‌کند. یعنی سدهایی که می‌گذارند برای آدم‌های عدالت خواه و آقای ده نمکی با هوشش از این سد‌ها عبور می‌کند و می‌داند کجا با چه ادبیاتی وارد قصه شود که اصل و هدف قصه فراموش نشود.

 از اینکه تابوی پخش موسیقی به اصطلاح رپ را در تلویزیون شکستید چه حسی دارید؟

در باره تابو رپ را شکستن باید بگویم که سبک من رپ نیست، سبک من گفت آوا هست، بحر طویل ریتمیک است. اگر تابویی شکسته شده، خوب درست است و قبل از من کسی نمی‌توانست این سبک را در صدا و سیما اجرا کند. باید خدا را شاکر باشم. خدا به دل آدم‌ها و هدفشان نگاه می‌کند. وقتی دلت پاک باشد کوه را هم جابه جا می‌کند برایت. اولا که اینکه بگویم من این کار را کردم و به خودم غره و مغرور شوم، اصلا این طور نیست. منی وجود ندارد، مسیر و هدف من این کار را انجام داد و خود شهدا خواستند که این تابو شکسته شود و چنین سبکی در صدا و سیما اجرا شود و حتی تیتراژ هم بگیرد. به نظر من فرد اینجا مهم نیست، مسیر و هدف مهم است. حالا اینکه با چه وسیله‌ای به آن هدف برسیم، ما نشان دادیم که می‌شود با سبکی که تا به حال کسی رویش کار نکرده است به آن هدف زیبا رسید. اینکه من خوشحال باشم از اینکه به این سبک گفت آوا رسیده ام و در صدا و سیما آورده ام این سبک را و حالا به خودم مغرور شوم، اصلا در این حال و احوال نیستم. من دنبال چیز دیگری هستم. من دنبال این هستم که با این اسلحه‌ای که در دست دارم عدالت خواهی بکنم. حرف دل مردم را بزنم. قصه قصه دیگری است.

 به نظر شما، جوان انقلابی چه خصیصه‌ای دارد؟

جوان انقلابی از نظر سینا آبگون کسی است که سعی می‌کند خودش را با جامعه وفق بدهد. سعی می‌کند همیشه به روز باشد و در دل مردم باشد. جوان انقلابی آن کسی نیست که در را به روی خودش ببندد و دست به دعا می‌برد که من خوبم و خدایا مرا ببخش و... جوان انقلابی می‌آید در دل مردم، از مشکلات مردم می‌گوید، در کنار مردم قرار می‌گیرد و از دغدغه‌های مردم می‌گوید و فریاد می‌زند و تریبون کسانی می‌شود که نمی‌توانند ساده‌ترین حرف هایشان را به مسوولین بزنند. تریبون افراد بی تریبون می‌شود. جوان انقلابی امروز باید حرکت بکند. امروز اگر ما بنشینیم مطمئن باشید، یک حرف قشنگی بود که می‌گفت: زیر پوتین‌های دشمن از خواب بیدار می‌شوید.

ما اگر کنار مردم نباشیم و مشکلات و دغدغه هایشان را سر مسوولین فریاد نزنیم مطمئن باشید که مردم ما را کنار می‌گذارند و طردمان می‌کنند. امروز کسانی هستند که فکر می‌کنند جوان انقلابی یعنی کسی که یقه اش بسته باشد و ریش داشته باشد و شبیه شهدا باشد ظاهرشان. شهدا اول در دل خودشان شهید شدند بعد ظاهرشان تغییر کرد و آن شکلی شد. بیایید تو را به خدا از درونمان شبیه شهدا شویم. نه اینکه فقط در ظاهر این شکلی باشیم. تو را به خدا بیایید مسیر شهدا را در جامعه طنین انداز کنیم، دغدغه مان شود انقلابی گری، نه اینکه فقط به حرف خلاصه شود و در نطفه خفه شود.

جوان انقلابی جوانی است که کف جامعه دارد می‌جنگد. امروز دیگر حضرت زهرا (س) و این خانواده دیگر باید ببخشید شعبان بی مخ نمی‌خواهد، امروز این خانواده دکتر می‌خواهد، متخصص می‌خواهد، کسی را می‌خواهد که جواب معاندین رابدهد. باید به روز رسانی شویم و انقدر در فضای علمی رشد کنیم که جایی برای حرف زدن معاندین و براندازها نگذاریم. ما باید قوی شویم ما باید به بالاترین نقطه برسیم که بگویند: ببینید نوکران حضرت زهرا(س) چه غوغایی کرده اند. ما باید ترس در دل دشمن بیندازیم، نه فقط به شعار معطوف شویم امروز باید بجنگیم. امروز جنگ دیگر مثل قدیم نیست. اگر به روز نباشی اگر علمش را نداشته باشی شکست خواهی خورد. به قول شهید بزرگوارمان؛ تعهد در کنار تخصص معنا پیدا می‌کند. بله امروز جنگ هم تعهد می‌خواهد به شهدا، هم تخصص می‌خواهد برای شهدا کار کردن.

و اما سخن پایانی؟

ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار من گذاشتید. ممنون از بچه‌های روزنامه هگمتانه. امیدوارم که همیشه موفق باشید و پیروز. ما را هم دعا کنید که عاقبت به خیر شویم.



ارسال ديدگاه

نام:
پست الکترونیکی:
کد امنیتی:
ديدگاه: