صفحه 1 : زندگی با کتاب
صفحه 2 : خبر همدان
صفحه 3 : شهرستان
صفحه 4 : زندگی با کتاب
صفحه 5 : ایران و جهان
صفحه 6 : ورزش
صفحه 7 : پزشکی و سلامت
صفحه 8 : فرهنگی
۳
آبان
۱۴۰۴
شماره
۶۰۱۶
عناوین صفحه
هگمتانه، گروه ورزش: در میان همه مظاهر تمدن ایرانی، کمتر چیزی را میتوان یافت که همچون «ورزش پهلوانی» پیوندی چنین عمیق میان جسم و جان، میان قدرت و اخلاق، و میان انسان و ایمان برقرار کرده باشد.
به گزارش هگمتانه، در روزگاری که بسیاری ورزش را تنها برای رقابت، نشان و نمایش میبینند، یادآوری ریشههای ورزش در فرهنگ ایرانی، بازگشتی است به اصالت، به روزگاری که ورزشکار، پیش از آنکه بدنش را نیرومند کند، دلش را صیقل میدهد و پهلوان، پیش از آنکه در گود زورخانه زانو بزند، در برابر خدا و خلق، خاضع میشد.
ریشههای باستانی
تاریخ ورزش پهلوانی در ایران، به هزاران سال پیش بازمیگردد؛ به روزگاری که فقط میدان قدرت نبود بلکه صحنهای برای آزمون اخلاق و جوانمردی بهشمار میرفت.
در آئینهای باستانی ایران، نیرو و جوانمردی دو مفهوم جدایی ناپذیر بودند؛ پهلوان واقعی کسی بود که زورش در خدمت عدالت باشد، نه در خدمت خود.
پس از ورود اسلام به ایران، این روح پهلوانی رنگی تازه گرفت؛ پهلوانی دیگر فقط نمایش نیروی بازو نبود، بلکه جلوهای از «جوانمردی» و «عرفان عملی» شد. اخلاقی که ورزشکاران و پهلوانان بر اساس آن، مسیر تربیت نفس و خدمت به مردم را میآموختند.
چرا باید ورزش کرد؟
در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی، ورزش تنها ابزاری برای تناسب اندام نیست؛ بلکه بخشی از تربیت انسان است. همانگونه که بدن بدون روح، ارزشی ندارد، توانایی جسمانی بدون تربیت اخلاقی نیز بیثمر است.
نیاکان ما ورزش را نه تفریح، که «تمرین بندگی» میدانستند. پهلوان، پیش از آنکه میل و کباده بهدست بگیرد، وضو میگرفت، با نام خدا وارد گود میشد، و با ذکر یا علی(ع) به حرکت درمیآمد. این آئین نشان میدهد که ورزش، در اندیشه ایرانی، ابزاری برای رسیدن به تعادل است؛ تعادل میان جسم و جان، میان تلاش و توکل.
امروزه در جهانی که بیتحرکی و سبک زندگی ماشینی سلامت جامعه را تهدید میکند، بازگشت به فرهنگ ورزش سنتی، یک ضرورت است. ورزش، نه فقط برای تن سالم، بلکه برای ذهنی آرام و روحی متعادل لازم است. همانطور که پزشکان میگویند «حرکت، زندگی است»، بزرگان اخلاق نیز باور داشتند «ورزش، عبادت است» اگر نیت آن خالص باشد.
ورزش برای سلامتی، نه برای جایزه
در روزگار ما، بسیاری از میدانهای ورزشی، به عرصه رقابتهای مادی و گاه غرورآفرین تبدیل شدهاند. اما در مکتب پهلوانی، هدف از ورزش، نه نشان است و نه شهرت؛ بلکه پالایش نفس است.
پهلوان، هرگز برای تشویق تماشاگر نمیجنگد، بلکه برای رضای خدا میکوشد. او پیروزی را در غلبه بر دیگران نمیبیند، بلکه در غلبه بر خویشتن میجوید.
پهلوان آن است که خشم خویش را فرو خورد، نه آنکه حریف را زمین زند. این جمله، جوهر فلسفه ورزش ایرانی است. در این نگاه، بدن تنها ابزار است، نه هدف. پهلوان واقعی اگر حتی شکست بخورد، کرامتش را نمیبازد، چون میداند شکست در میدان اخلاق، بزرگتر از هر شکست فیزیکی است.
مرام و منش پهلوانی
مرام پهلوانی، ترکیبی است از ایمان، ادب، صداقت، وفا، بخشندگی و فروتنی. در زورخانه، هر حرکت بدنی با ذکری معنوی همراه است و هر هنرنمایی، یادآور خضوع در برابر خالق است.
پهلوانان قدیم، چهرههایی اجتماعی بودند؛ یار مستمندان، پناه بیپناهان و زبانگویای حق. آنان، قدرت خود را نه در میدان رقابت، بلکه در میدان خدمت به مردم به کار میگرفتند. مانند پهلوان پوریای که وقتی فهمید حریفش فقیر است و با شکست او، سفره خانوادهاش خالی میماند، عمداً از او شکست خورد. این رفتار، خلاصهای از جهانبینی پهلوانی است: پیروزی بر دل، نه بر بدن.
در همین مرام بود که پهلوانان، پیش از ورود به گود، با زدن دست بر خاک، یاد فروتنی میکردند؛ خاک، یادآور اصل انسان است، و نشانه آنکه «هیچ قدرتی از آن ما نیست».
زورخانه؛ دانشگاه اخلاق و آئین
زورخانه در فرهنگ ایرانی، فقط محل ورزش نبود؛ مدرسهای بود برای تربیت انسان. فضای معماری آن، آگاهانه با باورهای دینی و نمادهای عرفانی پیوند خورده است.
درِ زورخانه، همواره کوتاه ساخته میشد تا هرکس وارد میشود، سر فرو آورد و تواضع بیاموزد. گود ورزش، در پایینترین نقطه بنا قرار داشت؛ نشانهای از آنکه راه تعالی از فروتنی میگذرد.
در بالای گود، مرشد مینشست؛ پیر دانایی که با ضرب و آواز، نهتنها ریتم ورزش، بلکه روح جمع را هدایت میکرد. اشعار حماسی شاهنامه و مناجاتهای عرفانی در فضای زورخانه میپیچید و میان میلها و کبادهها، صدای ذکر «یا علی» میآمد.
لباس ورزشکاران، ساده و بیتکلف بود، نماد پاکی و برادری. در زورخانه، طبقه اجتماعی، ثروت و مقام جایی نداشت؛ همه یکسان بودند و تنها میزان برتری، اخلاق و ادب بود.
همین روح همسانی بود که زورخانه را قرنها زنده نگه داشت و آن را از یک باشگاه ورزشی به یک «مرکز فرهنگی و معنوی» تبدیل کرد.
پهلوانان زورخانهای ایران؛ نماد عزت و اخلاق
تاریخ ایران، پر است از نامهایی که هر یک، یادآور شکوه پهلوانیاند. پهلوان تختی، در روزگاری که قهرمانی با شهرت و تبلیغ همراه بود، در سادگی و مردمی بودن درخشید. او نمونهای از پهلوانی مدرن بود که در عین ورزش حرفهای، روح جوانمردی را زنده نگه داشت. کمکهای پنهانیاش به نیازمندان، ایستادگیاش در برابر ظلم و ادبش در برابر حریفان، نشان داد که پهلوانی یک روح است، نه یک عنوان.
در کنار آنان، پهلوانان گمنامی هم بودند که در کوچهها و زورخانههای کوچک شهرها، بیادعا زیستند و نامشان تنها در حافظه مردم محلی مانده است؛ اما همین بینامی، شاید بزرگترین افتخارشان بود زیرا در مرام پهلوانی، شهرت هدف نیست؛ خدمت هدف است.
معماری، آئین و معنا
زورخانههای ایرانی از نظر معماری، جلوهای از پیوند عرفان و هنر است. سقف گنبدی شکل، نشانه آسمان و عروج روح است.
فضای مرکزی گود، یادآور خاک و فروتنی است. حتی چیدمان ابزارها -میل، کباده و سنگ- نماد مراحل سلوک روحیاند: میل، سمبل عشق و اراده؛ کباده، بار مسؤولیت؛ سنگ، صبر و پایداری.
آئین ورود و خروج ورزشکاران نیز بر پایه احترام بنا شده است. پهلوان، پیش از ورود به گود، زمین را میبوسد. ضرب مرشد، همچون نبض زمان، حرکت جمع را هماهنگ میکند و اشعار شاهنامه، حافظ و محتشم کاشانی در فضا طنینانداز میشود.
پهلوانی در روزگار ما؛ تداوم یا فراموشی؟
امروز، در جهانی پرشتاب که ارزشها بهسرعت رنگ میبازند، ورزش پهلوانی میتواند همچنان چراغی برای اخلاق و هویت ملی باشد.
جامعهای که پهلوانانش را فراموش کند، روح خود را از دست میدهد. ورزش زورخانهای، نه یک سنت کهن، بلکه یک میراث زنده است؛ الگویی برای پرورش نسلی که در کنار قدرت جسم، به صفای روح نیز اهمیت میدهد.
در مدارس و باشگاهها، اگر فرهنگ پهلوانی آموزش داده شود، نسل جوان میآموزد که برنده واقعی، کسی است که ادب دارد، مسؤولیتپذیر است و در برابر دیگران متواضع میماند.
امروز بیش از هر زمان، نیازمند بازگشت به همین مفاهیم هستیم زیرا جامعه سالم، از انسانهای سالم ساخته میشود و انسان سالم، نهتنها بدن قوی، بلکه قلب مهربان دارد.
بازگشت به ریشهها
ورزش پهلوانی، تنها یادگار گذشته نیست؛ زبان امروز و فردای ماست. در روزگاری که معیار ارزشها در هیاهوی مادیگرایی گم میشود، این ورزش، ما را به سرچشمهها بازمیگرداند؛ جایی که انسان در اوج قدرت، خضوع میکرد و در اوج افتخار، به یاد دیگران بود.
زورخانهها شاید دیوارهای قدیمی داشته باشند، اما اندیشهای نو و همیشه زنده در دلشان جاری است. اندیشه «انسان کامل»؛ انسانی که قوی است، اما متواضع؛ پیروز است، اما بخشنده؛ و در میدان زندگی، همانگونه که در گود ورزش، با نام خدا آغاز میکند و با یاد او پایان میدهد.
ورزش پهلوانی، درس بزرگ انسانیت است؛ درسی که اگر دوباره در جان جامعه بنشیند، نهتنها بدنها، بلکه دلها نیز سالم خواهند شد.